باران

درصحبت ابرار

باران

درصحبت ابرار

۵ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۴ ثبت شده است


سلول بنیادی مادر تمام سلولها است و توانایی تبدیل به تمام سلولهای بدن را دارا می باشد. این سلولها واجد توانایی خود نوسازی (Self Renewing) و تمایز (Differentiating) به انواع سلولها از جمله سلولهای خونی، قلبی، عصبی و غضروفی هستند. هم چنین در بازسازی و ترمیم بافت های مختلف بدن بدنبال آسیب و جراحت موثر بوده و می توانند به درون بافتهای آسیب دیده ای که بخش عمده سلولهای آنها از بین رفته است، پیوند زده شوند و جایگزین سلولهای آسیب دیده شده و به ترمیم و رفع نقص در آن بافت بپردازند.
به دلیل توانایی منحصر به فرد سلولهای بنیادی، این سلولها امروزه از مباحث جذاب در زیست شناسی و علوم درمانی می باشند. هم چنین تحقیقات در این زمینه دانش ما را درباره چگونگی رشد و تکوین یک اندام از یک سلول منفرد افزایش داده است و مهمتر آنکه به فهم مکانیزم جایگزینی سلولهای سالم با سلول های آسیب دیده کمک نموده است.
انواع سلول بنیادی
  سلولهای بنیادی جنینی
سلولهای بنیادی بالغ
سلولهای بنیادی خون بندناف
سلولهای بنیادی خون بند ناف
خون بندناف خونی است که پس از تولد در بند ناف و جفت باقیمانده و دور ریخته می شود. این خون غنی از سلولهای بنیادی است. سلولهای بنیادی خون بند ناف همانند سلولهای بنیادی خونساز مغز استخوان به سلولهای زیر تقسیم میشوند:
سلولهای قرمز، که اکسیژن را به تمام بدن حمل می کنند.
سلولهای سفید، که در سیستم ایمنی فعالانه شرکت دارند.
پلاکتها که به انعقاد خون کمک می کنند.
همچنین قادر به ساخت انواع سلولهای دیگر و ترمیم و نگهداری سلولها در هنگام جراحت می باشند.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۰:۴۵
حمید رضا ابراهیم زاده




شازده کوچولو گفت: نه من دنبال دوست می گردم.اهلی کردن یعنی چه؟

روباه گفت: چیزی است که دیگر فراموش شده است. اهلی کردن یعنی ایجاد علاقه.

_ ایجادِ علاقه؟

_بله درست است.برای من فعلا" تو یک پسر بچه ی کوچک هستی.مثل صدهزار پسر بچه ی دیگر.نه من به تو احتیاجی دارم و نه تو به من احتیاجی داری.برای تو هم من روباهی هستم مثل صدهزار روباه دیگر.ولی اگر تو مرا اهلی کنی به همدیگر نیازمند می شویم.تو برای من بی نظیر می شوی و من هم برای تو بی نظیر می شوم.

شازده کوچولو گفت: حالا می فهمم.گلی هست.... که فکر می کنم مرا اهلی کرده باشد...

........................

 

یک چیزِ دیگر! آن گندم زار را می بینی؟ من نان نمی خورم.گندم برای من فایده ای ندارد.گندم زارها مرا یاد چیزی نمی اندازند.و البته باعث تاسف است.اما موهای تو طلایی است.حالا اگر تو مرا اهلی کنی چه اتفاق جالبی می افتد.همین گندم زار طلایی من را به یاد تو می اندازد. و من صدای وزش باد در گندم زار را دوست خواهم داشت... !

 

......................................

 

روباه گفت: آدم ها این حقیقت را فراموش می کنند. ولی تو نباید فراموش کنی که همیشه مسئول چیزی هستی که اهلی اش کرده ای.

تو مسئول گلت هستی ...

و شازده کوچولو برای این که یادش بماند تکرار کرد: من مسئول گُلِ خودم هستم ...



۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۶:۰۳
حمید رضا ابراهیم زاده




مبعث فرخنده حضرت ختمی مرتبت  نبی اکرم  مبارک باد







۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۹:۲۷
حمید رضا ابراهیم زاده


بنام خدا وند جان وخرد

 گذر قدم قلم برجان سپید کاغذ اندیشه خوش افتاد که گفت: ان البیان لسحرا

سرچشمه های فرهیختگی و دانش وحکمت  همواره در بیان وکلام ادیبان نجیب باعث  رشدو رونق  گلستان علوم گردیده است وچه بسیار دریاها و  آبگیرها ودشت هایی   که ازاین چشمه ها ی  پرآب  حیات یافتند.

شعر وموسیقی با واژه ادب همراه  وقرین هستند  شعر وادب به مثابه تعلق عطر به گل را می ماند

ادب شاعر است که موسیقی کلام را در جانها می نوازد.

کشتی پهناوری به نام شعر  وناخدایی  بنام شاعر  برپهنه ی اقیانوس درک  ومطالبات بشری   وسواد رسانه ای جامعه   حرکت می کند

و آوای خوش رستگاری را در قالب کلام سحر انگیز به همه ی جزایر یاس وناامیدی می پراکند ...

خدایگان خرد  وادب و شعر از قدیم الایام  تاثیر فوق العاده به سزایی  درقامت  یک  رسانه ی  بی نظیروماندگار اجتماعی  داشته اند

منبر شعر ادب همواره رسانه ی موثر وموفقی برای تربیت نفوس و اشاعه ادب وخرد ونشان دهنده ی  نیازها وآلام بشری بوده است

شاعران وادیبان درواقع جامعه شناسان وروانشناسان  عصر خویش هستند و طبیبان حاذقی  برای درمان  مشکلات فردی و حوزه های اجتماعی به شمار می روند.

نگاه نافذ وموشکافانه  آنان ابواب خیر و اصلاحات گسترده ای را در جامعه رقم می زد.واگرچه  تیغ تیز سرکوب وخفقان جانشان را می آشفت اما در رسالت ماندگار خویش موفق وواثق بوده اند

نقادی واصلاح طلبی درونمایه ی فرهیختگی شعرا از آغاز تا کنون بوده است

شعرا همواره ازدریچه ی جامعه شناسان درد ها و مطالبات اجتماعی را درک و رصد می کردند وبه گوش همگان وبه ویژه خواص وحکومت می رساندند

آموزه های اخلاقی واندوخته های علمی  خود را در غالب شعر وتمثیل ووعظ و خطابه  به دیگران وحتی نسل های بعداز خود منتقل نموده اند و باعث شکوفایی واعتلا وغنای فکری  واخلاقی واعتقادی جامعه خود هستند

اززندگی و گفتمان  مفاخر ارزشمندی چون  حضرات رودکی  ومولانا و سعدی. فردوسی وانوری  وحافظ وصائب و....تا نیما وشهریاروپروین و سهراب وسلمان هراتی وسید حسن حسینی وقیصر امین  پور ... چه برداشتی می توان داشت جز اشاعه فرهنگ وادب وخرد  ونشان دادن ریشه های فرهیختگی  و بازگو کردن  ناملایمات اجتماعی  وفردی  .

و البته درادبیات  سایر ملل نیز اوضاع به همین منوال است

شاعران در یک کلام مهندسان فرهنگی جامعه هستند. تولیدات آنها کالاهای مصرفی خرد واندیشه وفرهنگ است.

حضرت مولانا یکی از شاخص ترین مهندسان فرهنگی جامعه  وجامعه شناس ترین معلم اخلاق ودین وفهم دینی  جامعه خویش وپس ازخویش است که جهان بینی  خاصی رااززاویه نگاه جامعه مدنی ارائه کرده است. بن مایه های تمام تمثیلاتش  بکار گیری بالغ فکری  عامه مردم است. اقتدار تربیتی مولانا تا حدی است که باید گفت مولانا از اشراف حکما ست. ودنیای  شعر وادب مملواز حکیمان وارسته و فاخری چون  عطار وخیام و حافظ وسعدی وفروسی ومولاناست.

سر چشمه های جوشان ادب وحکمت در نقطه به نقطه ی وبیت به بیت  فرمایشاتشان جاری است

 

 به تعبیر رسول اکرم: کاد الحکیم ان یکون نبیا

وبه گمانم این حدیث  تقارب وتقارن رسالت نبی و حکیم  را می رساند

رسالت شاعری  تبیین وآموزش وتقویت  کرامت انسانی وارزشهای متعالی انسان است. همچنان که رسالت  انبیا چیزی جز تبیین کرامت انسان نبود.

وانقلابی که شاعر درجان ودل مخاطب ایجاد می کند بالتبع همگام با آموزه های رسولانه ی ادیان الهی است

رسالت شاعر رسالت معلمی وارشاد. رسالت مهندسی اعتقاد ورسالت طبابت جامعه وانتقاد است.

رسالت  شاعر گاه خبررسانی و زنده نگه داشتن یک واقعه است.شاید سایر اشعار محتشم هرگز به آوازه ی  رثای عاشورایی او نرسد.ولی این  باطن و عصاره معنوی اوست که در قامت یک شعرآئینی  شورش می کند...

مذموم است که رسالت  شاعر را در قامت  مداح کارگزاران  حکام تقلیل دهیم. شاعر  وظیفه دارد از این بلیه  وآفت گریزان باشد. وازاین رو اغلب شاعران تاثیرگذار و ماندگار در عسرت و تنگدستی امرار معاش می کردند وگاه با حضور در دربارو دیوان  از گزند حاسدان بارها وبارها زندگی خویش را باختند.

 شاعربودن  بخاطر  ثقل رسالتش هزینه ای گزاف می طلبد.وبه هرکش که سخن منظوم می سراید نمی شود گفت شاعر.

شاعرآن است که بیت های غزلش بیداری باشد و مخاطب رااز جمود وخماری برهاند.

 

من  که شاعرنیستم

تابه یک واژه ی  مستور

لب دلبر شیرین دهنی برگیرم

وبه یک  قافیه ی دور سر زلف ودل یارببینم

و به یک دیده ی مخموردل از عاشق دلخسته بگیرم

 وبه  یک غمزه ی مستور

گهی مست وگهی عور

گهی دور و گهی کور

قاف یک قافیه را کوک کنم

و از آن ساز، می وخم ولب لعل وطره ی گیسوی پریشان و زلفک  پرچین کریمان بنوازم

 وگهی  رقص کنان مست وجوان

برسرمنبرگلهای جوان دست فشان برخیزم

 شاعرآن است که در وهم وخیا لا ت گزاف

گل رخساره ی یک بوته ی نرگسی مست ،چنان مست وخرابش بکند.

که دل ازدل بدهد کف. بزند دف وبرقصد تاسرمنزلگه مقصود وهدف...

شاعر آن است که جادو بکند  در نفسی

گل قالی بدهد آب وبچیند سر و زلفک مهتاب

وبه یک واژه ی بی جان بدمد همچو مسیحانفسی

ورهاند دل دلتنگ زهجران  وفراق و  قفسی

این همه گاف که در قافیه ام بی تاب است

گفته اند نیک شمارا

  محض رخ یار ودل زارودعای دل ابرارنبودم شاعرعیار؟

 

فاعتبروا یا اولی الابصار

 حمیدرضا ابراهیم زاده

یازدهم اردی بهشت 1394

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۳:۲۴
حمید رضا ابراهیم زاده


معشوقه  بیا و جانم بستان  

   بی پرده ولی نهانم بستان

 

من مست وجوانم پی تو  

   هم مستی وهم تاب و توانم  بستان

 

از: حمیدرضاا براهیم زاده

 

 

26فروردین1394

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۳:۲۱
حمید رضا ابراهیم زاده